داستان کوتاه
شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۰، ۰۸:۲۱ ق.ظ
در یک روز آفتابی در شهر اوکلاهما بابی لوییس، دو پسر کوچکش را به بازی گلف برد. او به کیوسک بلیت فروشی رفت و از مردی که آنجا بود پرسید: ورودی چند است؟ او پاسخ داد: برای شما و بچه های بالاتر از شش سال، سه دلار و کمتر از شش سال رایگان. بابی گفت: پسرهای من هفت و سه سال دارند. پس باید شش دلار بدهم.
مرد بلیت فروش با تعجب گفت: شما می توانستید سه دلار کمتر بدهید و به من بگویید بچه بزرگتر شش ساله است. من هم تفاوت آن را تشخیص نمی دادم.
بابی گفت: ممکن است شما تشخیص ندهی ولی بچه های من تفاوت آنرا تشخیص می دهند.
۹۰/۰۳/۲۱
ای کاش همه پدر ومادرها می دانستند که بچه ها از رفتارهای والدین اخلاق یاد میگیرند.