داستان کوتاه
چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۱، ۱۰:۴۳ ق.ظ
هنگامی که ابن السر هنوز جوان بود، شنید که پدرش با درویشی صحبت می کند.
درویش گفت: " نگران کارهای شما هستم. فکر می کنم چه تاثیری می خواهید بر نسل آینده بگذارید."
پدر پاسخ داد: " من چه کار به نسل های آینده دارم؟ من که هیچوقت آن ها را نمی بینم! وقتی بمیرم، همه چیز تمام می شود و دیگر برایم مهم نیست که اخلافم چه بگویند."
ابین السر هرگز آن گفت و گو را فراموش نکرد. تمام عمرش سعی کرد کارهای خیر بکند، به دیگران کمک بکند و کار خودش را با عشق انجام بدهد.
همه می دانستند که او همواره نگران دیگران است. وقتی درگذشت، آثار زیادی از خود به جا گذاشت که در بهبود وضع شهرش بسیار موثر بود.
دستور داد بر سنگ مزارش این جمله را حک کنند: " عمری که با مرگ تمام شود، به هیچ نمی ارزد."
۹۱/۰۶/۰۸
نظر یادت نره