با تشکر از همکار عزیزم خانم پشاآبادی
کودکان هنگامی که بازی می کنند از دید و نظر بزرگ سالان در بی نظمی به سر می برند. در تحقیقات انجام شده ، کارشناسان بر این عقیده هستند ، کودک در هنگام بازی نه تنها رو به شکل گیری گام می نهد ، بلکه رشد فکری ، ذهنی ، اجتماعی و عاطفی آنان تکاملی تصاعدی به همراه دارد. کودکانی که بیش از حد رویی به بازی می آورند ، هم از نظر یادگیری و هم به لحاظ رشد شخصیتی ، غیر مستقیم رو به نوک هرم آموزشی گام برداشته اند. به عبارتی بازی و ویژگی های آن منشاء هر کار مفیدی در جهت شخصیت پردازی کودک است. آن ها تا زمانی که خسته نشده اند نه تنها دست از بازی نمی کشند ، بلکه همچنان به فعالیت خود ادامه می دهند. و نیز کارشناسان کودک احتمال داده اند ؛ این گونه کودکان در بزرگ سالی شخصی آرام ، لایق و با پشتکار خواهند بود. از آن دست آدم ها ی منظمی هستند که نهایت تلاش شان را برای آسایش افراد جامعه به کار خواهند بست.
بسیاری سعی کرده اند ، تعریف مشخصی در رابطه با بازی کودک ارایه دهند ، اما باید به عرض برسانم ، بازی کودکان هیچ گونه قاعده و تعریفی را بر نمی تابد. زیرا بازی دارای یکسری ویژگی های متفاوت است ، که آن را از سایر فعالیت های بدنی جدا می کند. سراسر وجود کودک شادی است و او با این نقطه ی اثبات شده بازی هایش را با همان ویژگی ها ابراز می کند. کودکان آزادانه حرکات و سکنات شان را در راستای ابتکار و خلاقیت و توامان با شادی ها و کامروایی ها یشان که نشان از انرژی بیش از حد است ، در بازی به منصه ی ظهور می رسانند.
بزرگ سالان همیشه نگران بازی های کودکان خود هستند. عقیده بر این دارند بازی اگر از حد و مرز خود خارج شود کودک را از لحاظ تربیتی دچار تزلزل خواهد کرد. و یا این که توان مفید و خلاقیت شان را از دست می دهند. این گفته در صورتی صحیح خواهد بود که بازی کودکان به دور از ابتکارو خلاقیت باشد. مرز بین بازی کودکان گذشته با کودکان امروز نوع و نگرش و میزان فعالیت بدنی و فکری آن است. بزرگ سالان در وهله ی نخست باید دریابند ؛ نباید از کودک اعمال و اندیشه ای به میزان یک انسان بزرگ انتظار داشت.کودکان همیشه در حال تجربه اندوختن هستند و دوست دارند که همه چیز را مورد آزمایش قرار دهند. تکرار در آن آزمایش ها ، آن هم به میزان بسایر وسیع زمان بازی را زیاد می کند. ورود غیرمنتظره ی بزرگ سالان به دنیای کودک امکان صدمات جبران ناپذیر به همراه دارد ، و نباید بی گدار کودک را از نوع و میزان بازی برحذر کرد. دقت در امر آموزش ، امروزبه مراتب دقیق تر و وسیع تر از گذشته است.
کودک از همان اوان خردسالی بدون آن که بزرگسالان در زمینه ی مفاهیمی همچون آزادی و آزادگی را به خوردشان بدهند ، آنان خود با نوع بازی های از پیش تعیین شده ، خلاقیت به خرج می دهند و آزادانه ابتکار خود را در بازی های حتی چندین و چند ساله نیز به کار می برند. این به معنای آن است که کودک دارد مشق آزادی را بدون آن که با مفهوم و معنای آن آشنایی تام و یا لازم را داشته باشد فرا می گیرد. یکی از نشانه های ورود کودک به این مفهوم آزادی بی نظمی و خستگی است که در حین بازی کودک دچار آن می شود. در لابه لای آن بی نظمی ها به نظمی درونی و انسجامی دلپذیر رهنمون می شود.
کارشناسان و روان شناسان کودک بعد از سال ها تحقیق و آزمایش دانستند که از طریق ایجاد یکسری بازی های نو و خلاقیت برانگیز می توانند غیر مستقیم در تربیت و قوه ی یادگیری کودک نقش ایفا کنند. آنان گفتند : نباید کودک را با مفهوم بازدارنده ای همچون دروغ و دغل بازی آشنا کرد. بچه ها علاوه بر این که هر چیزی که در اطراف شان اتفاق می افتد را جذب و به درون خود راه می دهند ، خیلی زود آن را با میزان راست گویی ویا دروغ گویی آن می سنجند.
تکراردرهر کاری الزام رعایت قوانین ابتکار آن کار را در پی دارد. کودکان چون ساعت ها و یا شاید هفته ها و ماه ها با یکسری بازی های مختص به جامعه ای که در آن زندگی می کنند سر و کله بزنند ، به تدریج یاد می گیرند ، هر بازی قوانین خاص خودش را دارد و گاه می تواند خلاقیت و ابتکار فراخوری از خود ارایه دهند و نوع بازی را در مجرایی دلپذیر تر هم سو گردانند. این بدان معنا است که اهمیت بازی های آموزشی در همان نوزادی و همین طور در کودکانی معلول و معیوب ، زمینه سازی برای آزادی ، خلاقیت ، و در نهایت رعایت قوانین و ابتکار در کار و بازی و زندگی به همراه دارد. کودکان با بازی رو به تکامل گام بر می دارند ، اگر طبق گروه سنی کودک را از بازی دور نگه داریم ، از همان دوران کودکی حق آزادی را نه تنها از او سلب کرده ایم ، بلکه نوعی پریشانی ذهنی و در نهایت عدم ارضاء در هر کاری را بهاوارزانی داشته ایم. نتیجتا" بزرگ سالان مقدمات بازی کودکان خود ، با آن فعالیت های به ظاهر آشفته را باید فراهم کنند ، تا مبادا عقده ها لاپوشانی شوند و کودک هم دوران خردسالی و هم آینده اش به مخاطره افکنده شود. بازی برای آنان لذت آور و سود مند است ، و نباید در انتظار نتیجه ی آن بود ، بلکه باید کودک و بازی هایش را به حال خود گذاشت. غرق شدن در بازی نه تنها مفید است ، اگر بخواهیم آن ها را از آن دنیای شیرین و خلاقبرانگیزبیرون بکشیم ، تلنگر به شیشه ی وجود کودک زده ایم و عواقب آن سال ها بعد در شخصیت متضاد او باید سراغ گرفت.
مربیان کودکان معلول و معیوب به این نکته توجه داشته باشند که کودک معلول با ورود به دنیای بازی جرات پیدا می کند همه چیز را مورد آزمایش قرار بدهد، ابتکارداشته باشد و در نهایت فعال باشد. اگر کودک معلول در بازی دچار شکست شود ، راه برای موفقیت در آینده را مهیا کرده است.
پیاژه در سال 1959 به طور عملی به اثبات رساند که کودکان در حین بازی تجربه هایی ریشه ای کسب می کنند ، رابطه بین علت و معلول را در می یابند ، میزان درک و تصور خود را بالا می برند و به مفهوم های ناشناخته دسترسی پیدا می کنند.
اگر خواهان جامعه ای سالم و مفید هستیم باید به آموزش و نقش آن در تربیت کودک اهمیت قایل باشیم. رابط بین کودک و آموزش بازی است ، و جامعه باید امکانات آن را برای کودان مهیا کند. البته در جامعه ی مدرن والدین به فراخور توانایی خود بخشی از آن را فراهم می کنند ، مجریان و مدیران دولت نیز بخش دوم آن را اگر بر پا دارند مشکلات تربیتی و آموزشی تا راسته ای حل خواهد شد. و نباید فراموش کنیم که به همان نسبت باید در فکر ایجاد امکانات بازی کودکان معلول در جامعه نیز باشیم.
کودکان با بازی نه تنها سرگرم می شوند ، تا رده ای سازنده خواهند بود. یاد می گیرند برای هر کاری قوه ی تفکر ، ادراک و هوش خود را در شکلی مناسب قالب ریزی کنند ، و در مواقع بحران و معضلات عاطفی و اجتماعی راه حلی برای آن بیابند. در دنیای اندیشیدن ، تصور و بازی هر چیزی و هر کاری امکان پذیر است. کودک می تواند در هنگام بازی ، بدون آن که خطری متوجه او باشد ، پرخاشگر ، تند خو ، حسود و بی نهایت ترسو باشد. او با ابراز این گونه حالت های به ظاهر نا هنجار دارد از فرصت یاد گیری ای که برایش فراهم گردیده استفاده می کند. درواقع این گونه فعالیت به کودک امکان می دهد که از اضطراب و نگرانی جلو گیری کند. کارشناسان بر این عقیده استوارند ، کودکان از طریق بازی آسان تر از آموزش های سنتی به توانایی های لازم و ضروری می رسند.
بدیهی است که بیشتر ما نمی توانیم کار را از بازی تشخیص بدهیم. بعضی مواقع امکان دارد خصوصیات بازی را با کار اشتباه بگیریم. کار به قصد و عمد صورت می گیرد ، حال بازی به طور ارادی است و می توان کاری را در آن صورت داد. کاری که در بازی انجام می شود را می توان به صور مختلف انجام اش داد و نتایجی شاد ونامحدود از آن به دست آورد. کودکان با تکرار کار در هر بازی به مهارت های لازم دست می یابند. اگر دوچرخه سواری را در نظر بگیریم ، کودک با تکرار پا بر رکاب فن و فوت دوچرخه سواری را یاد می گیرد. اگر این کارها در چهارچوب بازی قرار بگیرد کودک آزادانه و صمیمانه آن را انجام می دهد و خود را وقف آن می کند.
منبع:گروه آموزشی کودکیاری
در نظام ارزشیابی موجود که مقیاس فاصلهای (0-20) بسیار رایج است، پدیدهای شکل گرفته است که میتوان فشار نهادی برای کسب نمره نامید. به سخن دیگر، بر اساس رویکرد کاهش گرایانه نظام ارزشیابی تحصیلی، پیشرفت تحصیلی را در موفقیت در پاسخ به تعدادی سؤال امتحان خلاصه مینمایند و آنرا بر اساس مقیاس فاصلهای صفر تا بیست، اعلام مینماید. پیشرفت خلاصه و کاسته شده است در نمره و نمره، نماد پیشرفت است. به همین علت کسب نمره، بسیار حساس و سرنوشت ساز است. به گونهای که بهصورت یک فشار نهادینه در آمده است. دانشآموز از ناحیه والدین، جامعه، مدرسه و معلم برای کسب نمره در فشار است و همچنین مدرسه و معلم برای این امر از ناحیه بخشهای دیگر جامعه تحت فشار نمره قرار دارند. به هر حال همه به گونهای سرگرم و دلمشغول نمره هستند. این فشار برای کسب نمره، آثار نامطلوبی بر فرآیند آموزش و یادگیری در مدرسه و کلاس درس دارد.
نتیجه فرآیند یاددهی و یادگیری را در نمره خلاصه کردن، آسیبهای زیادی را بر جای میگذارد و عملاً باعث میشود که کودکان و نوجوانان ما از تجربههای مفیدی که میتوانند در حین زندگی آموزشگاهی داشته باشند، محروم نماید.
این وضعیت شبیه افسانهای است که کوئیلو در داستان کیمیاگر نقل میکند که:
کاسبی پسرش را نزد مرد فرزانهای که در قصر زیبایی زندگی میکرد، فرستاد تا راز خوشبختی را از او بیاموزد. مرد فرزانه به دقت به دلیل ملاقات پسرک گوش داد، اما به او گفت در آن لحظه فرصت ندارد تا راز خوشبختی را برایش توضیح دهد. به او پیشنهاد کرد نگاهی به گوشه و کنار قصر بیاندازد و دو ساعت بعد برگردد. بعد یک قاشق چایخوری به پسرک داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: علاوه بر آن میخواهم از تو خواهش بکنم همچنان که میگردی این قاشق را در دست بگیر و نگذار روغن درون آن بریزد. پسرک شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پلکان قصر، و در تمام آن مدت چشمش را به آن قاشق دوخته بود. پس از دو ساعت به حضور مرد فرزانه بازگشت. مرد فرزانه پرسید: « فرشهای ایرانی تالارهای غذاخوری را دیدی؟ باغی را دیدی که ایجادش، ده سال وقت استاد باغبان را گرفته است؟ متوجه پوست نوشتههای زیبای کتابخانهام شدی؟ » پسرک، شرمزده اعتراف کرد که هیچ ندیده است، تنها دغدغه او این بود که روغنی که مرد فرزانه به او سپرده بود نریزد.
کودکان ما مانند پسرک کاسب این افسانه، چندان دغدغه نمره را دارند و تحت فشار نمره از سوی جامعه و خانواده و مدرسه هستند که از فرصتهای تربیتی مدرسه به خوبی استفاده نمیکنند و یا به عبارتی، اجازه استفاده از آن فرصتها را به آنها نمیدهند.
این باعث ناکارآمدی نظام آموزشی و کاهش کیفیت یادگیری و بیحاصل شدن تجربههای یادگیری آموزشگاهی میشود. کودکان ما چنان دغدغه نمره را دارند و چنان تحت فشار نمره از سوی جامعه و خانواده و مدرسه هستند که نمیتوانند تجربیات سودمندی در کلاس و مدرسه داشته باشند و به همین سان مدرسه و معلم، تحت فشار همین نمره، ناتوان از فراهم نمودن فرصتهای تربیتی ارزشمندی هستند که کودکان میتوانند در مدرسه داشته باشند. والدین رشد و بالندگی کودکانشان را در نمره میبینند و دیگر تجربیات سودمند را نادیده میگیرند. این نادیده گرفتن، آسیبهای ناگواری برای نظام آموزشی دارد. این رویه را نمرهگرایی یا بیستگرایی مینامند که به یک عنصر فرهنگی تبدیل شده است.
شخصیت یعنی مجموعهای از رفتار و شیوههای تفکر و هیجانی شخص در زندگی روزمره که با ویژگی های بی همتا بودن، ثبات(پایداری) و قابلیت پیش بینی مشخص میشود. از این تعریف این نکات قابل استنباط است:
بی همتایی و تفاوت:
شخصیت یک فرد بیهمتاست و با وجود بعضی مشابهتها، دو شخصیت یکسان و همسان وجود ندارد.
ثبات داشتن و پایداری:
اگر چه افراد در شرایط و محیط های گوناگون، ظاهرا رفتارهای متضاد و مختلفی دارند، ولی در طول زمان (مثلا چندین دهه) رفتار و همچنین شیوه تفکر آن ها دارای یک ثبات نسبتا دائمی است.
قابلیت پیش بینی:
با توجه و مطالعه رفتار و نوع تفکر اشخاص میتوان سبک رفتاری و تفکری آنها را با احتمال زیاد پیش بینی کرد. قابلیت پیش بینی رفتار با "ثبات در رفتار" رابطه متقابل دارد.
آیا تا به حال کسی را دیدهاید که در برابر یک انتقاد ساده، واکنش خشمگینانه شدیدی داشته باشد؟
آیا از خود پرسیدهاید که:
چرا بعضی از افراد انواع "خال کوبی" را روی پوست خود دارند؟
چرا بعضی از افراد برای خود، خانواده و ... برنامه ریزی سختگیرانه دارند، به صورتی که در شرایط بحرانی هم حاضر به تغییر آن نیستند؟
اختلالات شخصیتی گروهی از حالات روانی می باشند که بیماری نبوده، بلکه شیوه های رفتاری هستند. خصوصیات این اختلالات عبارتند از:
* الگوهای رفتاری نسبتاً ثابت، انعطاف ناپذیر و ناسازگار که به بروز مشکلاتی در ارتباط برقرار کردن با دیگران و مشکلات شغلی و قانونی منجر می گردد.
* افراد دچار این حالات تصور می کنند که الگوهای رفتاری شان طبیعی و صحیح است.
* شخصیت این افراد در برخورد با موقعیتهایی که واکنش با آن ها مستلزم تغییرات و تصمیمات جدید است، ناسازگارمی باشد، یعنی تفکر و رفتار انعطاف ناپذیری از خود بروز میدهند.
بنابراین، اختلال شخصیت یعنی رفتارهای ناسازگار و انعطاف ناپذیر در برخورد با محیط و موقعیت ها.
بدبین(پارانویید):
این افراد دارای شک و بی اعتمادی غیر منطقی هستند و حالت تدافعی و حساسیت بیش از حدی نسبت به دیگران دارند.
منزوی(اسکیزویید):
از نظر هیجانی سرد هستند. در برقراری ارتباط با دیگران مشکل دارند. گوشه گیر ، خجالتی، خرافاتی و از نظر اجتماعی منزوی هستند.
کمال گرا، دارای عادت خشک و مردد بوده و نیازهای طبیعی خود را مهار می کنند.
نمایشی(هیستریک):
وابسته، فاقد بلوغ فکری، زود رنج، عاطل و باطل، دائم خواستار تشویق و توجه دیگران بوده و با ظواهر یا رفتار خود با دیگران ارتباط برقرار می کنند(جلب توجه می کنند).
خودشیفته(نارسیستیک):
دارای یک حس خودباوری بیش از حد بوده و شیفته قدرت هستند. نسبت به دیگران بی علاقه هستند. خواستار توجه دیگران بوده و احساس می کنند که سزاوار توجه ویژه هستند.
دوری گزین(اجتنابی):
ترس و واکنش بیش از معمول نسبت به رد شدن، اعتماد به نفس پایین، از نظر اجتماعی گوشه گیر و وابسته هستند.
وابسته:
غیرفعال، بیش از حد پذیرای نظرات دیگران، ناتوان در تصمیم گیری و فاقد اطمینان هستند. بی تفاوت، مهاجم، سرسخت، بدخلق و قهرکننده، ترسان از صاحب اختیار بودن و سهل انگار هستند. همیشه کارها را به تعویق انداخته، استدلالی بوده و به سختی از دیگران کمک پذیرفته یا عقاید خود را کنار می گذارند.
ضداجتماعی:
خودپسند، بی عاطفه، بی نظم و بی قاعده، تحریک پذیر و بی پروا هستند. از تجارب، درس عبرت نمی گیرند و در تحصیل و کار ناموفق هستند.
بینابینی:
تحریک پذیر، دارای شخصیت ناپایدار و تغییر شخصیتی هستند. احساسات خود از جمله خشم، ترس و احساس گناه را نابجا بروز می دهند. نمی توانند خود را کنترل کنند. مشکلات هویتی دارند. ممکن است اقدام به خودزنی کنند(ایجاد جراحت یا سوزاندن قسمتی از بدن برای کاهش تنش خود) و گاهی دست به خودکشی می زنند.
* سابقه سوء رفتار دیگران با فرد در کودکی
* سابقه خانوادگی اختلالات خلقی
درمان برای برخی بیماران مؤثر بوده و یک تغییر تدریجی در شخصیت و رفتار به همراه دارد. برای سایر بیماران درمان نقش نگه دارنده داشته و در مورد برخی بیماران، نتیجه ی درمان ناامید کننده است.
- مشکل در حفظ شغل و ارتباط با دیگران، اضطراب و افسردگی
- سوءمصرف داروها
- عدم پایبندی به درمان
- خودکشی
شیوع در جمعیت کلی
میزان شیوع اختلال شخصیت در کل جمعیت حدود 4 تا 6 درصد برآورد شده است. اگر چه در بین انواع مختلف اختلالات شخصیتی، تفاوت های معنیداری وجود دارد، برای مثال برآوردها برای اختلال پارانوئید حدود(5/0 تا 5/2 درصد) است، در حالی که برای اختلال اجتنابی بین(1 تا 10 درصد) اعلام شده است.
شیوع در بین دو جنس
در میزان شیوع اختلال شخصیت بین دو جنس، تفاوت های معنیدار دیده می شود. برای نمونه طبق برآوردها، اختلال ضداجتماعی واختلال وسواسی- جبری در مردان بیشتر از زنان است. اختلال نمایشی و وابسته در زنان بیشتر از مردان(گاهی دو برابر مردان) است.
درمان این اختلالات مستلزم اعتماد متقابل بین درمانگر و بیمار است. تحقق این امر ممکن است مشکل باشد، زیرا در این اختلالات اغلب انگیزه دریافت درمان مربوط به اطرافیان بیمار است نه خود بیمار. دو راه کار درمانی وجود دارد:
1- درمان روان شناختی
* خانواده درمانی و گروه درمانی
* روش های تغییر رفتار با یادگیری مهارت های اجتماعی، تقویت رفتارهای به جا، محدودکردن رفتارهای نابجا، یادگیری بروز احساسات، تحلیل شخصی از رفتار و مسؤولیت پذیری در مورد رفتارها.
2- دارو درمانی
هیچ دارویی برای علاج یا درمان اختلالات شخصیتی وجود ندارد، ولی ممکن است داروهایی برای درمان بیماری های همراه با آن تجویز شوند، مثلاً:
- داروهای ضد اضطراب
- داروهای ضد روان پریشی
منبع:تغذیه و سلامت
شاید شما هم شنیده باشید که می گویند مغز ما دقیقا مثل کامپیوتر فوق العاده پیشرفته ای است که ما از آن تنها برای اصلاح متون استفاده می کنیم. ما خیلی کم از آن برای فکر کردن کار می کشیم و در واقع تنها 10 تا 20 درصد از ظرفیت مغزمان را به کار گرفته ایم و 90 درصد دیگر که توانایی تله پاتی یا دیگر فعالیت های ماوراء الطبیعه را دارد، بلااستفاده مانده است. جالب است بدانید که این موضوع حقیقت نداشته و تنها یک افسانه است.
**مغز، عضوی فعال و خارق العاده است :
مغز ما انسان ها 2 درصد از وزن بدن مان را تشکیل می دهد و با این حال 25 درصد از قند و 20 درصد از اکسیژن بدن به مغز می رسد. در واقع مغز از میلیاردها نورون تشکیل شده است که برای مبادله اطلاعات با هم از پیام های عصبی و شیمیایی کمک می گیرند. تاکنون تحقیقات بی شماری انجام شده تا بتوان فعالیت مغزی را اندازه گیری کرد و نشان داد که کدامین بخش از مغز انسان غیرفعال است. پیشرفت های اخیر در حوزه تصویربرداری پزشکی نشان داده است که تقریبا تمامی مغز انسان فعال بوده و تنها مراکز فعال در شرایط گوناگون تغییر می کنند، یعنی برحسب نوع فعالیتی که انسان انجام می دهد برخی نقاط مغز فعال تر بوده و جریان خون در آنها شدیدتر می شود.
سوالی که شاید در اینجا مطرح شود این است که آیا نخبگان از مغزشان بیشتر استفاده می کنند؟
جواب خیر است. در واقع آنها به شیوه ای متفاوت از مغز کار می کشند. میزان توانایی هوشی هر فرد به ارتباطات سریع بین نورونی بستگی دارد.
**افسانه از کجا شکل گرفت؟در سال های دهه 30، محققان دریافتند که مغز 4 برابر سلول های عصبی، سلول حامی دارد. به همین دلیل روزنامه ها به سرعت نوشتند که ما تنها از 20 درصد مغزمان برای تفکر استفاده می کنیم. این جمله خیلی سریع زبان به زبان چرخید و تغییر شکل داد و «برای تفکر» از درون آن حذف شد. در واقع مغز ماهیچه نیست و به طور مرتب در شرایط گوناگون تحریک شده و فعالیت دایمی دارد. محیط عامل اصلی تحریک کننده مغز است و ما برای زندگی از تمام آن بهره می گیریم، گرچه برای تفکر تنها 20 درصد از آن را در اختیار گرفته ایم.
منبع: ایران دیبا