خواندن این کتاب انسان را ترغیب می کند که نوع آموزش دوران ابتدایی خود را به یاد آورد.
آموزش و پرورش انسانگرایانه که در دهه 60 میلادی توجه بسیاری را به خود جلب نمود سعی در مرتبط ساختن برنامه درسی با معنا و مفهوم شخصی داشتند. در این نوع آموزش و پرورش که گاه از ان تحت عنوان اموزش و پرورش عاطفی یا روانشناسانه نیز نام برده می شود توجه به دو موضوع معطوف است. یکی از انها رشد خودپنداره دانش آموزان است که موجب تسهیل دستیابی دانش آموزان به خودانگاره مثبت می شود. و دیگری رشد مهارتهای میان فردی( روابط با دیگران چگونگی ادراک دانش اموزان از دیگران و چگونگی برقراری ارتباط با آنها) است.
توماس گوردون (طراح دیدگاه رویکردی که بر پایه همدلی و هماهنگی است) رابطه میان معلم و دانش آموز را زمانی خوب ارزیابی کرد که دارای ویژگیهای زیر باشد:
1. گشودگی و شفافیت، 2. احساس مسئولیت و دلسوزی، 3. وابستگی متقابل،4. تامین نیازهای متقابل.
گوردون سه عنصر اساسی را در آموزش اثر بخشی معلمان توصیف می کند که حرکت به سمت این نوع ارتباط را تسهیل می کند: مالکیت مساله، گوش دادن فعال و من- پیامها.
اگر رفتار دانش آموز تحقق خواسته های معلم را با خلل مواجه کند وی باید به نوعی از خود واکنش نشان دهد. اما اگر این رفتار مزاحمتی ایجاد نمی کند، آنگاه باید یا دانش آموز را مالک و صاحب مساله دانست یا ان رفتار را برای کسی مساله آفرین ارزیابی نکرد. بخش قابل توجهی از رفتارها برای دانش آموزان یا معلم مساله نیست. با این وجود معلمان اغلب در برقراری ارتباط از مواردی استفاده می کنند که مانع ایجاد کرده، زمان یاددهی- یادگیری را کاهش می دهد. این موانع عبارتند از: 1) امر کردن، جهت دادن 2) هشدار دادن، تهدید کردن3) توصیه اخلاقی کردن،موعظه کردن4) نصیحت کردن، راه حل ارائه دادن 5) تدریس کردن با سخنرانی و بحث منطقی ارائه دادن 6) قضاوت کردن،انتقاد کردن 7) لقب دادن، برچسب زدن 8) تفسیر کردن، تحلیل کردن و برخورد شخصی کردن 9) تمجید کردن، تفاهم کردن 10) اطمینان دادن، همدردی کردن 11) سوال کردن، وارسی کردن 12) کناره گرفتن، زخم زبان زدن
در شرایطی که دانش آموز مساله دارد اثر بخش ترین واکنش از سوی معلم گوش دادن فعال است. به نظر گوردون گوش دادن فعال یعنی تمرکز بر احساسات دانش آموز. از آنجا که گوش دادن فعال دانش اموز را به تفکر عمیقتر درباره مسائلش فرا می خواند معلم باید به توان دانش آموز در حل مساله خود نیز اعتقاد داشته باشد.
مهمترین اثر گوش دادن فعال اینست که باعث تسهیل حل مساله شده مسئولیت را بر دوش دانش آموز نگه می دارد، در کاهش خطرات ناشی از داشتن احساسات آتشین به دانش آموز کمک می کند و موجب تقویت رابطه نزدیکتر میان معلم و دانش آموز می شود.
گوردون استفاده از گوش دادن فعال را برای زمانی که دانش آموز صاحب مساله است(به عنوان مثال قبول نکردن دیگران به عنوان هم گروه) ثوصیه می کند. اما زمانی که معلم صاحب مساله است( رفتار دانش آموز در حوزه رفتارهای غیر قابل قبول باشد یعنی برای معلم مشکل ایجاد کرده و اثر عمومی و عینی در او می گذارد) وی استفاده از من_ پیامها را اثر بخش می داند. این پیامها به معلم این امکان را می دهد که احساسات خود را بدون تحقیر دانش آموز ابراز کند. مثال: " من وقتی می بینم شما نمی توانید به عنوان یک گروه با هم کار قابل قبولی را ارائه دهید ناراحت می شوم"
من_ پیامها مسئولیت احساسات معلم را بر دوش خودش قرار می دهد. و در عین حال دریچه ای را به روی دانش اموزان می گشاید تا به ارزیابی رفتار خود برای تحریک و حصول به انگیزه قوی در یادگیرنده انگیزه درونی و نه انگیزه بیرونی طراحی شده است.
برگرفته از کتاب نظریه های برنامه درسی نوشته جی. پی. میلر و ترجمه دکتر محمود مهر محمدی
انجمن تربیت معلم امریکا با توجه به ماهیت تعلیم و تربیت در دنیای امروز، ویژگیهای مورد نیاز معلم را به صورت زیر خلاصه میکند:
1. دارا بودن معرفت و مهارت در فعالیتهای شغلی؛
2. عرضه کردن معرفت و مهارتهای خود در کلمات و اشکالی که برای دانش آموزان قابل فهم باشد؛
3. علاقه مندی به رشد و تکامل کودکان؛
4. محترم شمردن آزادی، رشد و پیشرفت همه ی دانش آموزان و اعتقاد به این که آنان می توانند پیشرفت کنند. البته این امر در صورتی ممکن خواهد بود که خود معلم پیوسته در حال پیشرفت باشد.
5. افزایش معلومات و مهارتهای خود به صورت مستمر؛
6. برقراری روابط دوستانه با افراد اجتماع و سازگار ساختن خود را آداب و رسوم محلی؛
7. اعتقاد به استدلال در امور و توانایی بررسی و تجزیه و تحلیل مشکلات و مسائل شخصی، اجتماعی و تربیتی؛
8. صادقانه دوست داشتن کودکان از هر طبقه و در هر شرایط؛
9. ارزشیابی فعالیتهای خود و دانش آموزان بر حسب مقتضیات زندگی و اصلاح فعالیتهای نامطلوب؛
10. مهارت در همکاری با دیگران.
دانش آموزان در دوران تحصیل خود گاه با معلمان گوناگونی رو به رو می شوند که همه آنها از یک "گونه یا سنخ" نیستند. جهت نمونه برخی "آمرانه و سلطه جو" عده ای "اخمو" بعضی "خوش اخلاق" تعدادی "تودار" گروهی "باهوش" و جمعی "رفاقت طلب" می باشند. هرکدام از این گونه ها ویژگیها و ارزش خاصی دارند که دانش آموزان نمی توانند احساس واحد یا نظری یکسان نسبت به تمام آنها از خود نشان دهند.
بخشی از تحقیق کودکان استثنایی با تشکر از استاد عزیزم خانم قصاب پور:
از بعد رشد اجتماعی، تعامل در بازی با دیگر کودکان، کودک را قادرمی سازد تا تصورش را از خود و دیگران به صورت عام رشد دهد. کودکی که بازی می کند نقش خود را به طور مرتب تغییر می دهد و مجبور می شود چشم انداز خود را نیز تغییر دهد. در بازی های گروهی که دارای مقررات و قواعد است، بازیکن باید نقش دیگر بازیکنان را بداند و همچنین باید توانایی «برعهده گرفتن نقش دیگران» را در خود رشد و توسعه دهد. تا از طرق پیش بینی آن چه در آینده اتفاق خواهد افتاد، بتواند رفتار خود را با آن سازگار نماید. کودک شروع به ارزیابی توانایی های خود در مقابل دیگران شده و هویت یا تصور از خود را بهبود می بخشد. بچه هایی که بازی می کنند پیش از هویت خود یاد می گیرند، آنها از طریق بازی کردن نقش های مختلف بزرگسالان، مقررات اجتماعی و معیارهایی را که رفتار بازیگر را تنظیم می کند می آموزند، بازیگر باید یاد بگیرد که به قواعد بازی، حتی زمانی که انگیزه های آنی او را به سوی یک رفتار کاملاً متفاوت دیگر سوق می دهد، تسلیم شود. علاوه بر آن، کودک در حین بازی خود را در موقعیتهای اضطراب آور وترسناک قرار می دهدوبه همراهی عروسک به جستجوی راه حل می پردازد، تا از این طریق تسلط خود را برموقعیتها افزایش دهد کودکی که از مراجعه به دکتر هراس دارد با همکاری عروسکش نقشهای بیمار وپزشک را بازی می کند واز این طریق تسلط خود را بر موقعیتها یی که احتمالا`پیش خواهد آمد رامجسم کرده وتا حدی بر نگرانی وترسش غلبه می کند . هم چنین یک بازی ممکن است معانی خاص و مهمی برای برخی از کودکان داشته باشند و تمایلات گوناگون آنها را به صورت نمادین ارضا نماید، اما مطمئناً آن بازی نمی تواند برای همه بازیکنان، همان مفهوم خاص را داشته باشد.
مادران، اعم از شاغل و غیرشاغل، حضور بیشتری در خانه دارند. از طرف دیگر، مادرها بسیار بیشتر از پدرها، پیگیر روند تحصیلی فرزندانشان هستند. در دوره ابتدایی که بنیادیترین سالهای تحصیل را در برمیگیرد، بیشتر مادرها نقش کنترلکننده مستمری دارند. به طور معمول، پدرها از دورههای راهنمایی و متوسطه بیشتر وارد عمل میشوند، آن هم به عنوان اهرمهای فشار، خلاصه آنکه، حداق در 10سال اول زندگی، ارتباط مادر با فرزند بیش از هر کسی است و تأثیر مادر در سطح فکری فرزند هم، میتواند بیش از هر کسی باشد.
*کدام مادرها سطح فکری فرزندان و خانواده را پایین میآورند؟
- مادرانی که بیشتر وقت آنها پای تلویزیون میگذرد، سوژههایی را در زندگی دنبال میکنند که پیش پا افتاده و غیرمهم است، اگر اهل مطالعه باشند، در روزنامهها دنبال صفحه حوادث میروند و مجلاتی را میخرند که شامل مطالب بیخاصیت و خنثی است، بحثها و گفتوگوهایشان با دوستان و همسر و سایرین درباره مسائل روزمره و تکراری است، حوصله فکر کردن درباره موضوعات جدی زندگی را ندارند، به غذا و پوشاک فرزندشان اهمیت زیادی میدهند، مسائل فکری فرزندان را فقط در درس و مدرسه خلاصه میکنند و...
اگر بپذیریم که یک فضای مساعد فرهنگی تا چه حد میتواند در رشد فکری کودکان موثر باشد، آنگاه باید به رفتارهایمان با تأمل بیشتری بنگریم. مادری که وقت زیادی را صرف تماشای تلویزیون میکند، هیچ یک از سریالهای جدی و غیرجدی را از دست نمیدهد، با اشتیاق داستانهای پیش پا افتاده و الکی فیلمها و سریالها را دنبال میکند و به توضیح و تفسیر آنها هم میپردازد، چه تأثیر مثبتی میتواند در سطح فکری خانواده بر جای بگذارد؟ این مادر چگونه میتواند از فرزندش انتظار داشته باشد که با شوق و رغبت درسهایش را بخواند؟
مادری که حوصله مطالعه ندارد و یا مطالعهاش شامل سوژههای غیرجدی است، چگونه میتواند توقع فرزندی کتاب خوان داشته باشد؟ مادری که تحصیلات سطح بالایی ندارد و برای ارتقای آن هم تلاشی نمیکند، چگونه میتواند به فرزندش توضیح دهد که درس خواندن مهم است؟ مادری که از شرایط فکری و اجتماعی زمانه اطلاعی ندارد و با افکار فرزندش فاصله دارد، چگونه میتواند او را درک کند؟ مادری که خورد و خوراک و پوشاک فرزندش، دغدغهای جدیتر از رشد فکری اوست، چگونه میتواند به رشد فکری فرزندش کمک کند؟
عجیب است که پدرها و مادرها، خود با یادگیری غریبهاند و یا به نوعی از آن فرار میکنند، اما از فرزندان توقع دارند با حرص و ولع درس بخوانند و در امور تحصیلی، از همه پیشی بگیرند. خیلی از والدین حتی این زحمت را به خود نمیدهند که با شیوههای منطقی با درس و مدرسه فرزندانشان برخورد کنند. فقط بر آنچه خود بدان رسیدهاند، اصرار میورزند.
حضور یک فرزند با هوش و درسخوان در خانواده که از همان سالهای اول تحصیل قابل تشخیص است، وظیفه والدین و به خصوص مادر را صد چندان میکند. متأسفانه مادران وظیفه خود را در این میبینند که بالای سر فرزندشان بایستند، تا او مشقهایش را بنویسد، از او درس بپرسند، دیکته بگویند و یا حتی بعضی از کارهای درسی فرزندشان را انجام دهند.
هدف و تمرکز همه این فعالیتها- فرزند- است، اما این کارها تا چه زمانی میتواند موثر باشد؟ چند درصد از والدین از چنین روشهایی به نتایج موثر و ماندگاری میرسند؟
مادرانی که علاقهمند به پیشرفت مستمر و واقعی فرزندشان هستند، باید جهت قسمتی از فعالیتها را به طرف خود برگردانند. مادران باید پا به پای فرزندان، پیش روند، اما نه در امور درسی، بلکه در رشد فکری و فرهنگی.
یک مادر منطقی، در وهله اول انتظار خودش را از خود بالا میبرد و به آنچه دارد قانع نمیشود. او همه وقتش را به امور روزمره و خنثی اختصاص نمیدهد بلکه در تربیت فرزند، وقتهایش را به زمانهایی برای سرگرمی و زمانهایی برای ارتقای اندیشه تقسیم میکند.
تهیه کننده : شهره اقطاعی
منبع:روزنامه همشهری
به مناسبت هفتهی مشاغل از دانشآموزان خواستم که هر گروه یک روزنامه دیواری به این مناسبت تهیه کند و در گوشهی این روزنامه هر یک از اعضای گروه با توجه به استعداد و میل و رغبت درونی یک شغل برای خود انتخاب کند.
وقتی روزنامهها آماده شد، یکی یکی آنها را بررسی کردم، و چون فهمیدن اینکه هر کدام از دانشآموزان چه درکی از خود دارند برایم بسیار جالب بود اول از همه سراغ شغلهای انتخابی و مورد علاقهی آنها رفتم. جز یکی دو نفر از دانشآموزان سایر آنها شغلهایی مانند پزشکی و مهندسی و معلمی را انتخاب کرده بودند و این به نظر من قدم گذاشتن در راهی است که هیچ خلاقیتی را طلب نمیکند و تنها آرزوی دیگران را به زبان آوردن است. در میان دانشآموزان دختری بود که به خاطر ضعفش در یادگیری دروس همیشه مورد سرزنش معلمها قرار میگرفت. برنامهاش برای آینده به نظر من بسیار جالب بود. نوشته بود:« من دوست دارم آرایشگر شوم تا چهرهی مردم را از این رو به آن رو کنم و همه را زیباتر از آن چیزی که هستند نشان دهم.» دوستان هم گروهی این دختر به او میخندیدند و گویا سوژهای برای مسخره کردن پیدا کرده بودند. همه منتظر سرزنش و نصیحت من بودند. چند لحظه به او نگاه کردم. نگاهی تحسین آمیز که خودش متوجه این نوع نگاه شد این را از درخشش چشمانش حدس زدم. بلند گفتم: شاید هنر از معدود چیزهایی باشد که ارزش زندگی را به انسان میفهماند و شما درک درستی از هنر دارید. انگار تازه از مادر متولد شده بود و هیچ ترسی هم از دنیای اطراف نداشت فقط با هیجان به اطراف نگاه میکرد و مانند یک فاتح تک تک همکلاسیهایش را از نظر میگذراند.
فصل تابستان و اوقات فراغت میتوانیم به پرورش ذوق هنری کودکانمان کمک کنیم. هر کودک طبیعتا به هنر و کارهای دستی علاقه نشان میدهد. حداقل اینکه هر کودکی دوست دارد نقاشی بکشد و آن را با میل و سلیقه خود رنگآمیزی کند و از این کار لذت میبرد. اگر در رنگ آمیزی نقاشی کودکان دقت کنید، به وجود ذوق هنری آنها پی خواهید برد. خانوادهها میتوانندبا فراهم آوردن وسائل هنری و بازگذاشتن دست کودکان، ذوق هنری آنها را تحریک کنند و از آنها هنرمندانی بسازند که نام ایرانی را نسل به نسل انتقال دهند.
لجبازی یکی از رفتارهای ناسازگارانه است که ضمن آن فرد بر روی عقیده خود پافشاری کرده و به مخالفت با دیگران می پردازد. اما لجبازی از چه سنی آغاز می شود؟
لجبازی از حدود یک سالگی شروع می شود و بتدریج شدت می گیرد و در حدود ۳ سالگی به اوج خود می رسد. پس از این دوره، فقط گاهی اتفاق می افتد.لجبازی به صورت سرپیچی از درخواستهایی که حتی ممکن است مورد علاقه کودک باشد، سرپیچی از دستور دیگران، آسیب رساندن به خود، گریه کردن، فریاد کشیدن، ناسزا گفتن، خودداری از غذا خوردن و شکستن وسایل بروز می کند.
● درمان لجبازی
۱- از آنجا که لجبازی کودکان جزو اختلالهای رشدی است، سعی شود رفتار لجوجانه را تعدیل و رفتار مناسب کودک را تقویت کنیم و از انجام هر گونه واکنش در برابر رفتار لجوجانه خودداری نماییم.
۲- استفاده از واژه های مثبت و پاداشهای شفاهی(تحسین، لبخند و...) اثر بخشی خوبی در درمان لجاجت کودکان دارد. به نظر می رسد تحسین و ستایش تلقینی در این مورد اثر بخش باشد.
۳- به کودک توجه کامل داشته باشید. اگر می خواهید به حرفهای شما گوش کند، اول شما باید به حرفهای او خوب گوش کنید. هنگامی او با شما صحبت می کند، خود را مشغول انجام دادن کاری نکنید. اگر واقعاً نمی توانید به حرفهای او گوش کنید، برایش توضیح دهید.
۴- اجازه بدهید کودکان خودشان کارهای خود را انجام دهند. اگر در کاری ناتوان هستند، به آنها آموزش و فرصت دهید و آنها را مجبور به عجله و شتاب نکنید.
۵- کودکان خود را محدود نسازید و از دخالت بی مورد در کارهای آنها پرهیز کنید. بگذارید خودشان تصمیم بگیرند.
۶- هیچ گاه به خاطر لجبازی فرزندتان، با او لج نکنید و از تحقیر، تنبیه و سرزنش او خودداری نمایید.
۷- از آسیب رساندن کودک به خود جلوگیری کنید. هر گاه کودک برای رسیدن به هدف لجبازانه خود قصد آسیب به خود را دارد، با خونسردی او را به انجام کار دیگری تشویق و او را آرام کنید.
۸- هیچ وقت از روشهای منفی مانند فریاد زدن، تهدید کردن، دروغ گفتن و... برای مقابله با لجبازی کودکان استفاده نکنید.
منبع: بازیاب
کودکان هنگامی که بازی می کنند از دید و نظر بزرگ سالان در بی نظمی به سر می برند. در تحقیقات انجام شده ، کارشناسان بر این عقیده هستند ، کودک در هنگام بازی نه تنها رو به شکل گیری گام می نهد ، بلکه رشد فکری ، ذهنی ، اجتماعی و عاطفی آنان تکاملی تصاعدی به همراه دارد. کودکانی که بیش از حد رویی به بازی می آورند ، هم از نظر یادگیری و هم به لحاظ رشد شخصیتی ، غیر مستقیم رو به نوک هرم آموزشی گام برداشته اند. به عبارتی بازی و ویژگی های آن منشاء هر کار مفیدی در جهت شخصیت پردازی کودک است. آن ها تا زمانی که خسته نشده اند نه تنها دست از بازی نمی کشند ، بلکه همچنان به فعالیت خود ادامه می دهند. و نیز کارشناسان کودک احتمال داده اند ؛ این گونه کودکان در بزرگ سالی شخصی آرام ، لایق و با پشتکار خواهند بود. از آن دست آدم ها ی منظمی هستند که نهایت تلاش شان را برای آسایش افراد جامعه به کار خواهند بست.
بسیاری سعی کرده اند ، تعریف مشخصی در رابطه با بازی کودک ارایه دهند ، اما باید به عرض برسانم ، بازی کودکان هیچ گونه قاعده و تعریفی را بر نمی تابد. زیرا بازی دارای یکسری ویژگی های متفاوت است ، که آن را از سایر فعالیت های بدنی جدا می کند. سراسر وجود کودک شادی است و او با این نقطه ی اثبات شده بازی هایش را با همان ویژگی ها ابراز می کند. کودکان آزادانه حرکات و سکنات شان را در راستای ابتکار و خلاقیت و توامان با شادی ها و کامروایی ها یشان که نشان از انرژی بیش از حد است ، در بازی به منصه ی ظهور می رسانند.
بزرگ سالان همیشه نگران بازی های کودکان خود هستند. عقیده بر این دارند بازی اگر از حد و مرز خود خارج شود کودک را از لحاظ تربیتی دچار تزلزل خواهد کرد. و یا این که توان مفید و خلاقیت شان را از دست می دهند. این گفته در صورتی صحیح خواهد بود که بازی کودکان به دور از ابتکارو خلاقیت باشد. مرز بین بازی کودکان گذشته با کودکان امروز نوع و نگرش و میزان فعالیت بدنی و فکری آن است. بزرگ سالان در وهله ی نخست باید دریابند ؛ نباید از کودک اعمال و اندیشه ای به میزان یک انسان بزرگ انتظار داشت.کودکان همیشه در حال تجربه اندوختن هستند و دوست دارند که همه چیز را مورد آزمایش قرار دهند. تکرار در آن آزمایش ها ، آن هم به میزان بسایر وسیع زمان بازی را زیاد می کند. ورود غیرمنتظره ی بزرگ سالان به دنیای کودک امکان صدمات جبران ناپذیر به همراه دارد ، و نباید بی گدار کودک را از نوع و میزان بازی برحذر کرد. دقت در امر آموزش ، امروزبه مراتب دقیق تر و وسیع تر از گذشته است.
کودک از همان اوان خردسالی بدون آن که بزرگسالان در زمینه ی مفاهیمی همچون آزادی و آزادگی را به خوردشان بدهند ، آنان خود با نوع بازی های از پیش تعیین شده ، خلاقیت به خرج می دهند و آزادانه ابتکار خود را در بازی های حتی چندین و چند ساله نیز به کار می برند. این به معنای آن است که کودک دارد مشق آزادی را بدون آن که با مفهوم و معنای آن آشنایی تام و یا لازم را داشته باشد فرا می گیرد. یکی از نشانه های ورود کودک به این مفهوم آزادی بی نظمی و خستگی است که در حین بازی کودک دچار آن می شود. در لابه لای آن بی نظمی ها به نظمی درونی و انسجامی دلپذیر رهنمون می شود.
کارشناسان و روان شناسان کودک بعد از سال ها تحقیق و آزمایش دانستند که از طریق ایجاد یکسری بازی های نو و خلاقیت برانگیز می توانند غیر مستقیم در تربیت و قوه ی یادگیری کودک نقش ایفا کنند. آنان گفتند : نباید کودک را با مفهوم بازدارنده ای همچون دروغ و دغل بازی آشنا کرد. بچه ها علاوه بر این که هر چیزی که در اطراف شان اتفاق می افتد را جذب و به درون خود راه می دهند ، خیلی زود آن را با میزان راست گویی ویا دروغ گویی آن می سنجند.
تکراردرهر کاری الزام رعایت قوانین ابتکار آن کار را در پی دارد. کودکان چون ساعت ها و یا شاید هفته ها و ماه ها با یکسری بازی های مختص به جامعه ای که در آن زندگی می کنند سر و کله بزنند ، به تدریج یاد می گیرند ، هر بازی قوانین خاص خودش را دارد و گاه می تواند خلاقیت و ابتکار فراخوری از خود ارایه دهند و نوع بازی را در مجرایی دلپذیر تر هم سو گردانند. این بدان معنا است که اهمیت بازی های آموزشی در همان نوزادی و همین طور در کودکانی معلول و معیوب ، زمینه سازی برای آزادی ، خلاقیت ، و در نهایت رعایت قوانین و ابتکار در کار و بازی و زندگی به همراه دارد. کودکان با بازی رو به تکامل گام بر می دارند ، اگر طبق گروه سنی کودک را از بازی دور نگه داریم ، از همان دوران کودکی حق آزادی را نه تنها از او سلب کرده ایم ، بلکه نوعی پریشانی ذهنی و در نهایت عدم ارضاء در هر کاری را بهاوارزانی داشته ایم. نتیجتا" بزرگ سالان مقدمات بازی کودکان خود ، با آن فعالیت های به ظاهر آشفته را باید فراهم کنند ، تا مبادا عقده ها لاپوشانی شوند و کودک هم دوران خردسالی و هم آینده اش به مخاطره افکنده شود. بازی برای آنان لذت آور و سود مند است ، و نباید در انتظار نتیجه ی آن بود ، بلکه باید کودک و بازی هایش را به حال خود گذاشت. غرق شدن در بازی نه تنها مفید است ، اگر بخواهیم آن ها را از آن دنیای شیرین و خلاقبرانگیزبیرون بکشیم ، تلنگر به شیشه ی وجود کودک زده ایم و عواقب آن سال ها بعد در شخصیت متضاد او باید سراغ گرفت.
مربیان کودکان معلول و معیوب به این نکته توجه داشته باشند که کودک معلول با ورود به دنیای بازی جرات پیدا می کند همه چیز را مورد آزمایش قرار بدهد، ابتکارداشته باشد و در نهایت فعال باشد. اگر کودک معلول در بازی دچار شکست شود ، راه برای موفقیت در آینده را مهیا کرده است.
پیاژه در سال 1959 به طور عملی به اثبات رساند که کودکان در حین بازی تجربه هایی ریشه ای کسب می کنند ، رابطه بین علت و معلول را در می یابند ، میزان درک و تصور خود را بالا می برند و به مفهوم های ناشناخته دسترسی پیدا می کنند.
اگر خواهان جامعه ای سالم و مفید هستیم باید به آموزش و نقش آن در تربیت کودک اهمیت قایل باشیم. رابط بین کودک و آموزش بازی است ، و جامعه باید امکانات آن را برای کودان مهیا کند. البته در جامعه ی مدرن والدین به فراخور توانایی خود بخشی از آن را فراهم می کنند ، مجریان و مدیران دولت نیز بخش دوم آن را اگر بر پا دارند مشکلات تربیتی و آموزشی تا راسته ای حل خواهد شد. و نباید فراموش کنیم که به همان نسبت باید در فکر ایجاد امکانات بازی کودکان معلول در جامعه نیز باشیم.
کودکان با بازی نه تنها سرگرم می شوند ، تا رده ای سازنده خواهند بود. یاد می گیرند برای هر کاری قوه ی تفکر ، ادراک و هوش خود را در شکلی مناسب قالب ریزی کنند ، و در مواقع بحران و معضلات عاطفی و اجتماعی راه حلی برای آن بیابند. در دنیای اندیشیدن ، تصور و بازی هر چیزی و هر کاری امکان پذیر است. کودک می تواند در هنگام بازی ، بدون آن که خطری متوجه او باشد ، پرخاشگر ، تند خو ، حسود و بی نهایت ترسو باشد. او با ابراز این گونه حالت های به ظاهر نا هنجار دارد از فرصت یاد گیری ای که برایش فراهم گردیده استفاده می کند. درواقع این گونه فعالیت به کودک امکان می دهد که از اضطراب و نگرانی جلو گیری کند. کارشناسان بر این عقیده استوارند ، کودکان از طریق بازی آسان تر از آموزش های سنتی به توانایی های لازم و ضروری می رسند.
بدیهی است که بیشتر ما نمی توانیم کار را از بازی تشخیص بدهیم. بعضی مواقع امکان دارد خصوصیات بازی را با کار اشتباه بگیریم. کار به قصد و عمد صورت می گیرد ، حال بازی به طور ارادی است و می توان کاری را در آن صورت داد. کاری که در بازی انجام می شود را می توان به صور مختلف انجام اش داد و نتایجی شاد ونامحدود از آن به دست آورد. کودکان با تکرار کار در هر بازی به مهارت های لازم دست می یابند. اگر دوچرخه سواری را در نظر بگیریم ، کودک با تکرار پا بر رکاب فن و فوت دوچرخه سواری را یاد می گیرد. اگر این کارها در چهارچوب بازی قرار بگیرد کودک آزادانه و صمیمانه آن را انجام می دهد و خود را وقف آن می کند.
منبع:گروه آموزشی کودکیاری