مدرسه ی کار و فناوری

همیشه راه آسمان باز است پرواز را بیاموز

همیشه راه آسمان باز است پرواز را بیاموز

بایگانی
آخرین نظرات

داستان کوتاه

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۱، ۱۰:۰۸ ق.ظ

توکای پیری، تکه نانی پیدا کرد. آن را برداشت و به پرواز درآمد. پرندگان جوان این را که دیدند، به طرفش پریدند تا نان را از او بگیرند.

وقتی توکا متوجه شد که الان به او حمله می کنند، نان را به دهان ماری انداخت و با خود فکر کرد:

"وقتی کسی پیر می شود، زندگی را طور دیگری می بیند: غذایم را از دست دادم، درست است؛ اما فردا می توانم تکه نان دیگری پیدا کنم. اما اگر اصرار می کردم که آن را نگه دارم، در وسط آسمان جنگی به پا می کردم؛ پیروز این جنگ، منفور می شد، دیگران خودشان را آماده می کردند تا با او بجنگند، نفرت قلب پرندگان را می انباشت، و این وضعیت می توانست مدت درازی ادامه پیدا کند. فرزانگی پیری همین است: آگاهی بر این که باید پیروزی های فوری را فدای فتوحات پایدار کرد."

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۱/۱۷
طاهره یگانه

نظرات  (۷)

سلام.
عاقیت اندیشی توکا قابل تامله.......

راستی ما آدما چیکار میکینم؟؟؟ خیلی وقت ها می ایستیم تا به اصطلاح قدرت مون رو ثابت کنیم اما ....

سلام

با معرفی ماهیان تزیینی خلیج فارس به روزم.

سلام دوست عزیزم
داستان آموزنده ای بود . دستتون درد نکنه
سلام بر دوست خوبم
داستان آموزنده ای نوشتی .
سلام خواهر گلم
کم پیدا شدی. منتظر حضورت هستم.راستی بخاطر کامنت ارزشمندتون ازت ممنونم.موفق باشی عزیزم.
سلام ممنون مثل همیشه خیلی خوب بو.د
۲۹ خرداد ۹۱ ، ۲۰:۵۲ فرزاد آریامنش
سلام همکار عزیزم داستان آموزنده ای بود . وبلاگ خوبی دارید شما را لینک کردم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی